ولنتاين من!
سلام عشق من! ديروز روز ولنتاين بود ولي چون جلسه داشتم و سرم شلوغ بود نتوانستم چيزي برايت بنويسم. اصلاً نيازي به نوشتن در اين روز نيست؛ تو كه كنارمي هر روز برايم ولنتاين است. با تو سرشار از عشقم، عشق پاك مادرانه ام گواراي وجود نازنينت. ديروز سر كار بودم و تو پيش بابا بودي. همش بهانه ام را مي گرفتي و وقتي تلفني باهم صحبت مي كردم مي گفتي:« مامان بيا... بيا... بيا...» و گريه مي كردي و بابا را مجبور كرده بودي كه با هم بياييد دنبال من. به عشق ديدنت سريع دويدم ولي تو خواب بودي و بابا صندلي را عقب داده بود كه راحت بخوابي. جيگرم آتش گرفت وقتي ديدم با چشمان اشك آلود خوابيده اي. به خودم گفت تو چه ...
نویسنده :
مامان شادي
14:31